سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاش بدونی

روزای سخت تو و من

عزیز دلم

علی مهربونم

منظور من این نبود که بخوام منت بارت کنم و بگم به من سخت گذشت. تمام سخی اش این بود که ازت بی خبر بود. دوست داشتم پیشت می بودم. حداقلش این بود که با هم بودیم. می دونم سختی هایی که می کشی بیشتر از منه. همین برام سخته. دوست دارم آروم باشی.

رفتی تهران. نامه ای که از نتیجه اون کمیسیون کذایی برای پزشکی قانونی نوشتن هیچ ربطی به اختیارات اون انستیتو نداره. وقتی شنیدم خیلی ناراحت شدم. ولی وقتی دیدم تصمیمت برای انجام عمل تغییر قاطعه از خوشبخت بودن خودم مطمئن شدم که با چه آدم قاطعی همنشین هستم. بیشتر از گذشته ازت خوشم اومد. دوست داشتم بپرم و بغلت کنم و کلی بوسمت. ولی خب شرایط جور نبود. بووووس

یه تصمیم قاطعانه و امیدواری به آینده می تونه همه چیو حل کنه.

دوست دارم و فقط خدا می دونه که چقدر دوست دارم.

فاطمه